گلنازگلناز، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

برای نی نی عزیزم

و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید

عشقم دیگه شیر نمیخوره

سلام عشقم سلام همه هستی من الان یک شنبه شبه و من از جمعه یعنی 3روزه که تو رو از شیر گرفتم خیلی خیلی ناراحتم و حتی پشیمون ولی چاره ای نداشتم آخه خیلی وقته که دست و پام درد میکنه . دارم از غصه و ناراحتی دق میکنم . یه بغضی تو گلومه که هیچ جوری از بین نمیره. وقتی تو پیشم نیستی گریه میکنم ولی جلو تو مجبورم شاد باشم . همین الانم که دارم این پستو مینویسم گریه امونم نمیده . اخه همه دنیای تو ده خوردنت بود . از همون بچگی به شیر میگفتی ده تا حالا که از شیر گرفتمت . تو هم همه دنیای منی . دلم تنگ شده واسه شیر خوردنت . دلم تنگ شده واسه خوابیدنت تو بغلم . دلم تنگ شده واسه اینکه کنارم بخوابی ده بخوری و با اون دستای کوچولوت بدنمو لمس کنی . دارم دق میکنم . ...
10 آذر 1392

نفس من خیلی شیرینه

سلام عزیز دلم ، عشقم ، نفسم ، گل زیبای من الهی فدات بشه مامان که تو اینقدر شیرینی . هر چقدر از شیرینی های تو بگم کمه ، هر لحظه یه شیرین کاری جدید میکنی ، یه حرف جدید میزنی که آدمو ذوق زده میکنی . حالا دیگه مثل بلبل حرف میزنی ، شعرا رو کامل میخونی . شمار شعرایی که بلدی از دستم در رفته ، هر کتابی برات میخرم همین که دو بار شعراشو برات میخونم تو حفظ میشی . شعرای کتاب تاتی کوچولو ، من بلدم حموم کنم ، باباجون گل من ، من بلدم زنگ بزنم و بقیه شعرایی که من برات میخونم .  اینقد بامزه و شیرینی که خودتو تو دل همه جاکردی . همه عاشقتن . وقتی میریم خونه مامان جون یا عمه شروع میکنی به شعر خوندن و هر بیت شعری که میخونی میگی دست و هورااااااااااااااااا ...
26 مهر 1392

بدون عنوان

  سلام عزیزم ، عشقم ، نفسم   الان دقیقا 19 ماه و 6 روز داری دو ماهی میشه که برات ننوشتم .حالا هر چی که یادم بیا از این دو ماه برات مینویسم .اول از همه اینکه واکسن 18 ماهگیتو زدی و خدا رو شکر زیاد اذیتت نکرد و دیگه تا 6 سالگی راحت شدی . الان 16 تا دندون داری و فقط 4 تا دیگه ش مونده تا دندونات کامل بشه . از همون 18 ماهگی در حرف زدن خیلی پیشرفت کردی و میتونستی جملات 2 و 3 کلمه ای رو بگی . الان که ماشاءا... جملات چند کلمه ای هم میگی و بعضی وقتا هم اینقدر حرفای با مزه میزنی که میخوام بخورمت . چند شب پیش داشتی مورچه ها رو نیگاه میکردی، بعدشم گفتی مورچه میکشیم ، منم بهت گفتم نه گناه دارن دارن میرن خونه شون . تو هم برگشتی به مورچه ...
8 شهريور 1392

نفس 17 ماهه من

سلام عزیز دلم ، عشقم ، نفسم الهی مامان فدات بشه عزیزم ، 17 ماهگیتم تموم شد و تو وارد 18امین ماه زندگیت شدی . با اینکه خیلی وقت نیست که اومدی ولی شدی همه زندگی ما . حالا دیگه حسابی شیطون شدی ، یعنی روز به روز داری شیطون تر و البته شیرین تر میشه. جدیدا حرف خ و ل رو یاد گرفتی و نسبت به سنت خیلی از کلماتو میتونی درست ادا کنی . از نظر هوش و حرف زدن و شیطنت رشدت خیلی خوب بوده ولی از نظر جسمی زیاد رشد نکردی ، آخه خیلی بد غذا شدی و اگه به میل خودت باشه اصلا نمیخوای غذا بخوری ، دوباره دیشب واسه بی اشتهاییت رفتیم دکتر ولی خدا رو شکر امروز بهتر بودی ، تنها غذایی که دوست داری بخوری سوپ و حریره است . ماه پیش من و تو بابایی 3 تایی رفتیم مشهد . همون ...
10 تير 1392

بدون عنوان

سلام عزیز دلم ، عمرم ، نفسم  بازم خیلی وقته برات ننوشتم .اصلا نمیدونم چی میشه که من نمیتونم زود به زود بیام برات بنویسم ، البته یک کمی تقصیر خودته چون خیلی خیلی شیطون شدی . حالا تو 15 ماهه هستی . پر از انرژی ، کنجکاوی و شیطنت . بعضی وقتا اینقدر به همه چی کار داری که عاصیم میکنی .ولی من خیلی خیلی دوست دارم و حاضرم همه چی رو به خاطر تو تحمل کنم . حالا میخوام اتفاقات یک ماه گذشته رو برات بنویسم : روز اول فروردین ما خونه بابا بزرگ دعوت بودیم و بعد از ناهار رفتیم بهاباد تا روز چهارم فروردین هم بهاباد بودیم . اونجا تو رو بردم تا از نزدیک ببیی ببینی . چند تا ببیی کوچولو و خوشگل . یکیشون اومده بود و پای تو رو لیس میزد تو هم خودتو واسه من لو...
6 ارديبهشت 1392

14 ماهگی

الان که سال ٩١داره تموم میشه تو هم داری به پایان ١٤ ماهگیت میرسی . به نظر من پیشرفتت در تمام زمینه ها خوب بوده . هم از نظر هوشی و هم از نظر حرکتی . دیگه به طور کامل راه میری (خیلی وقته ) .فقط لازمه هر چیزی رو فقط یک بار بهت بگیم و تو سریعا یاد میگیری .هر کاری رو زود یاد میگیری و میخوای تقلید کنی . تازه جدیدا حسادتم میکنی . هر کی رو که دوست داری میگی هیشکی دیگه طرفش نره . اگه بابایی دست منو بگیره تو شروع میکنی به جیغ زدن . چند روز پیش هم که خاله کنار بابابزرگ نشسته بود و دستشو انداخته بود به گردن بابا بزرگ تو شروع کردی به دعوا کردن خاله و بابا بزرگو میزدی که به خاله بگه از پیشش بلند بشه . کلی همه خندیدیم . اگرم من یه نی نی دی...
29 اسفند 1391

29 اسفند 91

سلام عشق من ، سلام همه هستی من امروز ٢٩ اسفند ٩١ هستش ساعت ١١/٣٢ تقریبا ٢٧ ساعت مونده تا سال تحویل. امسال دومین عیدیه که کنار هم هستیم و من از این بابت خیلی خوشحالم .چون تو خونمونو هزاران بار گرمتر کردی . امسال هر روزمون با تو عید بود . خوشحالم که هستی ، خوشحالم که تو و بابایی کنارم هستین . دوستون دارم و سال خوبیرو برای هر دوتون آرزو میکنم . انشاءا... سالهای سال عید رو کنار هم بگذرونیم و هر سال برامون سالی بهتر از قبل باشه . مخصوصا برای تو گل نازم . امیدوارم هر سال برات سالی پر از شادی ، شکوفایی و بالندگی باشه . ازالان میگم : عیدت مبارک گل من   ...
29 اسفند 1391