گلنازگلناز، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

برای نی نی عزیزم

بدون عنوان

1392/2/6 15:47
نویسنده : مامان نی نی
181 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم ، عمرم ، نفسم

 بازم خیلی وقته برات ننوشتم .اصلا نمیدونم چی میشه که من نمیتونم زود به زود بیام برات بنویسم ، البته یک کمی تقصیر خودته چون خیلی خیلی شیطون شدی . حالا تو 15 ماهه هستی . پر از انرژی ، کنجکاوی و شیطنت . بعضی وقتا اینقدر به همه چی کار داری که عاصیم میکنی .ولی من خیلی خیلی دوست دارم و حاضرم همه چی رو به خاطر تو تحمل کنم .

حالا میخوام اتفاقات یک ماه گذشته رو برات بنویسم : روز اول فروردین ما خونه بابا بزرگ دعوت بودیم و بعد از ناهار رفتیم بهاباد تا روز چهارم فروردین هم بهاباد بودیم . اونجا تو رو بردم تا از نزدیک ببیی ببینی . چند تا ببیی کوچولو و خوشگل . یکیشون اومده بود و پای تو رو لیس میزد تو هم خودتو واسه من لوس میکردی و میگفتی که بهش بگو بره . از اون روز هر موقع میگیم ببیی تو میگی پا ( یعنی پای منو خورده )،روز 26 فروردین هم بابایی همراه با بابا بزرگ و مامان بزرگ رفتن کربلا و من چون تو کوچولویی و اذیت میشدی نرفتم . من و تو هم دوباره با هم رفتیم بهاباد تا روزی که بابایی میخواست برگرده. من که خیلی دلم برا بابایی تنگ شده بود تو هم همینطور ولی خدا رو شکر گریه نمیکردی و بهونه نمی گرفتی فقط روزی چند بار موبایل برمیداشتی و مثلا برا بابایی زنگ میزدی میگفتی " الو حمید بدو بیا "(آخه تو از من یاد گرفتی و به بابایی میگی حمید ) . تو خیلی دختر خوبی هستی . بابایی هم به سلامتی روز 2 اردیبهشت برگشت . برا تو 2تا عروسک و چند تا لباس سوغات آورد برا من هم چند تا لباس و چادر .

توی این ماه یه دونه دیگه دندون در آوردی . حالا 7 تا دندون داری ، یک مدت هم بود که اصلا اشتها نداشتی و خیلی لاغر تر شده بودی ،وقتی رفتیم دکتر گفت که نباید دائم بهت شیر بدم ، یه سری چیزا رو اصلا نباید بخوری و یه سری چیزا رو خوبه بخوری ، چند تا هم دارو داد و خدا رو شکر حالا اشتهات بهتر شده . ولی خیلی بد غذا میخوری و هر موقع میخوام بهت غذا بدم باید دنبالت راه بیام و لقمه بذارم دهنت .

الهی دردت به جون مامان تازه حالا یک ماهی هست دیگه منو مامان صدا میزنی ،قبلا هم مامان میگفتی ولی نمی دونستی که باید منو مامان صدا بزنی .حالا هر موقع شب شیر میخوای بیدار میشی با یه لحن خاص میگی مامان وقتی من میگم جانم تو میگی دددددددد .منم میخوام بخورمت . اسم همه رو یاد گرفتی و همه رو به اسم صدا میزنی ولی عاشق اکرمی و دائم داری میگی انننننننم ( یعنی اکرم) اکرم هم عاشق توئه و خیلی با هم دوستین . کلا در حرف زدن خیلی پیشرفت کردی و هر کلمه ای که بگیم تو هم میگی البته با الفبای خودت .

الفبای گلناز : ا ب پ ت د م ن ه ی

شعرایی هم که من برات میخونم میخونی ولی نا مفهوم ، فقط از آهنگش میشه فهمید چی میگی . راستی 2 روز پیش هم بردمت آرایشگاه ، هر چند که با خودم عهد کرده بودم که موهاتو کوتاه نکنم ولی چون زمستون موهاتو با سشوار خشک میکردم که سرما نخوری موهات مو خوره شده بود و مجبور شدم برم سر موهاتو بزنم . اونجا خیلی گریه کردی و دل من آتیش گرفت از گریه تو . الهی برات بمیرم .

خیلی خیلی عروسکاتو دوست داری و دائم بابایی رو مجبور میکنی که همه عروسکاتو از ویترینت بریزه بیرون و من دوباره مجبورم همشو جمع کنم ولی همچنان برفی رو از همه بیشتر دوست داری و هر وقت میخوای شیر بخوری تا میخوابی شیر بخوری میگی حمییید بابایی هم میگه جانم تو میگی بتیش ( یعنی برفی ) بابایی هم برفی رو میاره و تو بغلش میکنی و مشغول شیر خوردن میشی . عاشق پیشی هستی و به اکرم میگی که پیشی رو بیاره تو اتاق تا تو باهاش بازی کنی .تو هم میخوای بشینی رو پیشی یا میری پا میذاری رو پاش یا دمشو میکشی ولی پیشی بیچاره هیچی نمیگه فقط از دستت فرار میکنه .

خیلی هم بلدی خودتو تو دل همه جا کنی . حواست به همه هست و نمیذاری کسی ازت غافل بشه . برا همین همه دارن برات غش میکنن .

صدای حیواناتو بلدی مثل صدای گربه، گنجشک ، سگ ، خروس ، کلاغ

تو خیلی خیلی باهوشی و من از هوش سرشار تو لذت میبرم. تازه برات مجموعه تراشه های الماس خریدیم ولی متاسفانه هنوز وقت نکردم باهات کار کنم .

خیلی شیرینی ، هر چی از شیرینیات بگم کم گفتم .

خیلی خیلی دوست داریم عزیزم . تو همه هستی من و بابایی هستی  گل نازم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)