گلنازگلناز، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

برای نی نی عزیزم

خیلی وقته ننوشتم

سلام عشق من ، هستی من ، عمر من  بازم معذرت عزیزم چون خیلی وقته که برات ننوشتم . واقعا دوست دارم که هر روز و حتی هر ساعت برات بنویسم تا همیشه بتونم این لحظات سراسر شیرین رو مرور کنم ولی حیف که نمیشه .  توی یک ماه گذشته یه اتفاق بد افتاد که البته ختم به خیر شد . 28 ابان بابایی ( بابای من ) سکته قلبی کرد و روز اول آذر قلبشو عمل کردن و خدا رو شکر به خیر گذشت . ما هم حدود یک 35 روز خونه بابایی بودیم . خیلی روزای سخت و پر استرسی بود ولی خوب گذشت . بابایی هم که عاشق تو و وجود تو بهش روحیه میداد . هر روز صبح از خواب که بیدار میشدی اول میرفتی سراغ بابایی ، براش دست تکون میدادی ، میبوسیدیش ، موش میشدی . آخه تو خیلی میفهمی و محبت همه رو د...
8 دی 1391

بابایی تولدت مبارک

سلام گل نازم ، سلام طلا خانوم من دیشب تولد بابایی بود و سه تایی یه جشن کوچولو با هم گرفتیم ، البته چون بابایی دیر از سر کار اومد تو خوابت گرفته بود و نذاشتی 2تا دونه عکس یادگاری بگیریم . ولی اشکال نداره . حمید عزیزم تولدت مبارک الهی همیشه زنده باشی و سایه ت بالا سر من و دخترمون باشه من و گلناز خیلی دوست داریم . ...
26 آبان 1391

ده ماهگی و پیشرفت های دخترم (چهار دست و پا رفتن ، سر زدن اولین مروارید گلم )

سلام گل نازم این ماه یعنی ماه دهم زندگیت فوق العاده بود . هر روز یه حرکت جدید و یه ذوق زدگی بزرگ واسه ما. اول این ماه دیگه کامل یاد گرفتی که به حالت نشسته خودتو به همه جا برسونی   ، بعد یاد گرفتی که به حالت چهار دست و پا در بیای و بعد از اون با چهار دست و پا به سمت عقب حرکت میکردی . باز یاد گرفتی از حالت خوابیده به نستن تغییر حالت بدی و بالخره دقیقا در روز نه و نیم ماهگی 4 دست و پا رفتنو شروع کردی . الهی من فدای اون دست و پاهای کوچولوت بشم عزیزم . عشقمی .نفسمی ، دوست دارم . و اما امروز در 9 ماه و بیست و پنج روزگی .... امروز صبح که از خواب بیدار شدی و طبق معمول داشتی سرو صدا میکردی دیدم دوتا دندون شیشه ای روی لثه پ...
26 آبان 1391

نه ماهگی

سلام عشق من ، شیرین من ، زندگی من  همراه با شروع پاییز تو هم وارد نهمین ماه زنگیت شدی . نه ماهی که هرروزش برای من شیرین تر از روز قبل بود . الان دیگه به طور حرفه ای میرقصی و دست میزنی . رقص پات هم که همه رو کشته . بای بای هم میکنی اما نمیتونی درست دستتو تکون بدی و به جای حرکت دادن به چپ و راست به بالا و پایین حرکت میدی . اشاره کردن رو یاد گرفتی . وقتی ازت میپرسم چراغ کو با انگشت کوچولوت به سقف اشاره میکنی ، ازت میپرسم عکس گلناز کو ؟ دوباره با اون انگشت کوچولو خوشگلت به تابلو عکست روی دیوار اشاره میکنی ،تازه صبح ها که از خواب بیدار میشی بدون اینکه ازت بپرسم همون اول عکستو بهم نشون میدی . الهی فدات بشم که خوشگل ترین دختر دنیایی . وقتی...
3 مهر 1391

اتلیه

سلام نفسم دیشب بالاخره من به خواسته م رسیدم و تو رو بردیم اتلیه ، اخه من خیلی منتظر بودم تا تو بتونی بشینی و ببرمت آتلیه . خدا رو شکر اونجا گریه نکردی و گذاشتی ازت عکس بگیرن . الهی فدات بشم خوشگل من .انشاءا... هفته آینده میرم عکساتو انتخاب کنم .
17 شهريور 1391

یک ماه گذشته

سلام عسل من ، ماه من الان حدود یک ماهه که برات ننوشتم ، حالا میخوام به طور خلاصه اتفاقاتی که در این یک ماه افتاد برات بنویسم : مهم تر از همه اینکه دیگه به طور کامل بدون کمک میشینی ، البته یه وقتایی بس که خودتو میکشی تا بتونی چیزایی که اطرافته رو برداری می افتی .خیلی سعی میکنی سینه خیز بری ولی نمیتونی .دیگه اینکه بهتر یاد گرفتی که دست بزنی و وقتی برات میخونم دست دست تو با سرعت شروع میکنی به دست زدن .، بعضی وقتا حرص میکنی ، در این مواقع دستاتو مشت میکنی و فشار میدی و جیغ میزنی .الهی فدای اون دستای کوچولوت بشم من . در گوشواره گم کردن هم که ماشاا... استادی . دومین گوشواره رو هم گم کردی . البته فدای سرت عزیزم ٢٥ مرداد تولد من ( مامان گ...
17 شهريور 1391