گلنازگلناز، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

برای نی نی عزیزم

خیلی وقته ننوشتم

1391/10/8 23:56
نویسنده : مامان نی نی
149 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق من ، هستی من ، عمر من

 بازم معذرت عزیزم چون خیلی وقته که برات ننوشتم . واقعا دوست دارم که هر روز و حتی هر ساعت برات بنویسم تا همیشه بتونم این لحظات سراسر شیرین رو مرور کنم ولی حیف که نمیشه .

 توی یک ماه گذشته یه اتفاق بد افتاد که البته ختم به خیر شد . 28 ابان بابایی ( بابای من ) سکته قلبی کرد و روز اول آذر قلبشو عمل کردن و خدا رو شکر به خیر گذشت . ما هم حدود یک 35 روز خونه بابایی بودیم . خیلی روزای سخت و پر استرسی بود ولی خوب گذشت . بابایی هم که عاشق تو و وجود تو بهش روحیه میداد . هر روز صبح از خواب که بیدار میشدی اول میرفتی سراغ بابایی ، براش دست تکون میدادی ، میبوسیدیش ، موش میشدی . آخه تو خیلی میفهمی و محبت همه رو درک میکنی .

از کارای جدیدت بگم : دیگه چهار دست و پا رفتنو به طور حرف ای انجام میدی ،حدود یک ماهه که با دست گرفتن به مبل یا دیوار می ایستی و همینجور که دست گرفتی راه میری . یک کار دیگه که بد هم هست اینکه دائم داری روی زمین دنبال آشغال میگردی و وقتی پیدا میکنی زل میزنی تو چشمای ما و به سرعت نور میذاری توی دهنت و بعدشم که میخوام از دهنت بیارم بیرون فرار میکنی . موش میشی ، با اون دهن کوچولوت ماهی میشی ، وقتی هم چیزی رو میخوای بهش اشاره میکنی و میگی "نو" البته نمیدونم معنیش چیه ؟ وقتی میگم قلب مامان چه جوری برات میزنه تو دستای کوچولوتو محکم باز و بسته میکنی ، صبح ها که بیدار میشی و میخوای منو بیدار کنی میای محکم صورت کوچولوتو میزنی به صورت من و منو میبوسی ، یا وقتی بابایی خوابیده و میخوای بیدارش کنی، الهی فدات بشم عسل من که اینقدر مهربونی ( البته بعضی وقتا هم که میگم منو ببوس یا یکی رو ببوس به جای بوسیدن کتک میزنی ) ، یاد گرفتی با گوشی موبایل و تلفن حرف بزنی ، اینقد بامزه گوشی رو میگیری و میری تو حس و حرف میزنی که میخوام بخورمت .من که برات اتل متل میخونم تو هم با همون حروفی که بلدی شعر میخونی ( ولی برا ما مفهوم نیست).با انگشت کوچولوت دینگ دینگ ساعتو نشون میدی ، عدد یک رو نشون میدی . با ماشین کوچولو ماشین بازی میکنی و میگی " هااااااااااا بون"، با دهن کوچولوت بشکن میزنی ، برای خودت ، یا ما یا عروسکات لالایی میخونی . الهی قربونت برم خیلی هم لوس شدی و هر کار میخوای انجام بدی کارتو با گریه پیش میبری ، عادت کردی همه بهت توجه کنن و اگه جایی که هستی یکی حواسش بهت نباشه بهش اشاره میکنی و با سر و صدا توجهشو جلب میکنی . همچنان غذای مورد علاقت سوپ و حریره است و هیچی دیگه دوست نداری بخوری . یه عروسک خرس هم داری که من اسمشو گذاشتم "برفی " هم خیلی دوسش داری و هم بهش حسودی میکنی ، بعضی وقتا بغلش میکنی و می بوسیش و لالایی براش میخونی ، بعضی وقتا هم که ما بغلش میکنیم بهش حسودی میکنی .

همه خیلی خیلی دوست دارن مخصوصا من و بابایی که عاشقتیم . تو شدی همه زندگیمون.

 ببخشید که مجبورم همه شیرین کاریاتو به طور فشرده و توی یه پست بنویسم . ولی مینویسم که هیچوقت از یادمون نره .البته این نوشته ها حتی شیرینی یک لحظه با تو بودنو نشون نمیده ولی خوب ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان حسین جون
1 بهمن 91 11:02
تولدت مبار ک عزیزم
ایشالله 120 ساله بشی



مرسی مامان حسین جون
انشاءا... حسین جون هم زیر سایه شما 120 ساله بشه
لاله
1 بهمن 91 11:49
گلناز قشنگم تولدت مبارک



مرسی لاله جان
انشاءا... تولد ترمه جان