گلنازگلناز، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

برای نی نی عزیزم

یک ماه گذشته

1391/6/17 23:05
نویسنده : مامان نی نی
110 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل من ، ماه من

الان حدود یک ماهه که برات ننوشتم ، حالا میخوام به طور خلاصه اتفاقاتی که در این یک ماه افتاد برات بنویسم :

مهم تر از همه اینکه دیگه به طور کامل بدون کمک میشینی ، البته یه وقتایی بس که خودتو میکشی تا بتونی چیزایی که اطرافته رو برداری می افتی .خیلی سعی میکنی سینه خیز بری ولی نمیتونی .دیگه اینکه بهتر یاد گرفتی که دست بزنی و وقتی برات میخونم دست دست تو با سرعت شروع میکنی به دست زدن .، بعضی وقتا حرص میکنی ، در این مواقع دستاتو مشت میکنی و فشار میدی و جیغ میزنی .الهی فدای اون دستای کوچولوت بشم من . در گوشواره گم کردن هم که ماشاا... استادی . دومین گوشواره رو هم گم کردی . البته فدای سرت عزیزم

٢٥ مرداد تولد من ( مامان گلناز ) بود و من و تو و بابایی با هم رفتیم رستوران مشیر الممالک .،اونجا شام خوردیم ، دست بابا درد نکنه  خیلی خوش گذشت ، چند تایی عکس هم گرفتیم .

روز ٣١ مرداد چهارمین سالگرد ازدواج من و بابایی بود و ما به اتفاق مامان بزرگ و بابا بزرگ ، دایی و خاله رفتیم باغ دولت آباد ، اونجا هم خیلی خوش گذشت .

اتفاق بدی که این مدت افتاد مریضی تو بود . اول با تب شدید شروع شد و بعد هم سرماخوردگی و سرفه ، خیلی بد بود ،این چند روز مثل یه کابوس بود برای من و بابایی ، خدا رو شکر که خوب شدی گل من . بعد از تو هم من مریض شدم و به همین علت همراه با مامانی و بابا بزرگ رفتیم بهاباد تا مامانی از من و تو پرستاری کنه ، خدا رو شکر حالا حال هر دومون بهتره . تازه اگه بدونی چقد همه دوست دارن . شدی محبوب قلبها . مامان بزرگ و بابا بزرگ اصلا دلشون نمیخواست ما از پیششون بریم ، ولی چاره ای نبود چون بابایی تنها بود و منتظر ما .

تازه یه چیز ناراحت کننده دیگه هم اینکه تو مدت دوهفته به طور ناگهانی  تمام موهای خوشگل تو داره میریزه ، یعنی تقریبا بیشترش ریخته و من خیلی ناراحتم . خدا کنه دوباره زود موهات در بیان .

خیلی دوست دارم ماه من ، خدا کنه تو هیچ وقت مریض نشی .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)