گلنازگلناز، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

برای نی نی عزیزم

دختر 13 ماهه من

1391/12/16 12:40
نویسنده : مامان نی نی
179 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دردونه من ، یکی یه دونه من ، نفس من

الهی من فدای تو بشم دخترخوشگلم که تو اینقدر شیرین و باهوشی . هر کاری که یک بار جلوت انجام بدیم یاد میگیری و سریع میخوای تقلید کنی . حدود 10 روزی میشه که وقتی شیر میخوای میدویی میخوابی یه جا و میگی دییییییییی . هر وقت آب میخوای میگی اب بده ، و خدا رو شکر تو حرف زدن خیلی پیشرفت کردی وتقریبا میتونی خواسته هاتو بگی و من و بابایی خیلی از این بابت خوشحالیم .تازه هر چی هم میبینی صورتتو به یه حالت خاص میگیری و  میگی چیه ؟هرکی میره طرف بخاری یا وقتی سینی چای رو میبینی به حالت هشدار میگی : جیزهههه ،قربون تو برم که تو ریزه خانوم میخوای دیگرانو بترسونی . وقتی یکی داره نماز میخونه میدویی مهرو بر میداری و میذاری روی لپت و میگی اوپر( یعنی الله اکبر ) . تازه هر موقع داریم با کسی خداحافظی میکنیم شما زود براش بوس میفرستین . من فدای اون بوسات بشم دخترمهربونم . من که احساس میکنم تو خیلی باهوشی و مطمئنم که هستی . اسم هر شیئ رو با یک بار گفتن یاد میگیری و هر جمله دستوری که بهت بگیم سریع اجرا میکنی ( البته اگه دلت بخواد )مثلا اگه بگم برو موبایل مامانو بیار میری از هر جا که باشه پیداش میکنی و میاری . خیلی کارای دیگه هم انجام میدی که نشان ازهوش سرشارته ولی اگه بخوام بگم ساعت ها طول میکشه . البته به نظر من تمام بچه ها باهوشن . 

وقتی میگم کلاغه میگه ، تو میگی : تا تا ( یعنی قار قار) میگم پیشیه میگه ، تو میگی میو ، میگم هاپو میگه ، تو میگی : هاپو ، میگم ببیی میگه ، تو میگی : بع بع ، میگم جوجو میگه ، تو میگی : دی دی ( یعنی جیک جیک )الهی من  فدای اون زبونت بشم شیرین زبون من . تازه هر جا یه چیزپشمالو میبینی میگی هاپو . چند روز پیش که رفته بودیم مغازه کفش فروشی تو گیر داده بودی به خزای یه چکمه و میگفتی این هاپو و میخواستی بهش دست بزنی و آخر هم به هدفت رسیدی و با چنگ انداختن یه کم از خزهاشو کندی .

 وقتی بابا بزرگ میخوابه و خورو پف می کنه  تو هم میگی خووووو پههههه بابا بزرگ هم میخواد غش کنه برات . البته تو به بابا بزرگ میگه بابا ده ،نمیدونم چرا ؟

خلاصه هر چی از شیرینی های تو بگم کمه . به قول بابایی کاشیه دوربین بود و ٢٤ ساعته تمام حرکات تو رو ضبط میکرد بس که تو شیرینی عسل من ، نفس من ، عشق من

دیگه تقریبا راه افتادی و خیلی کمتر موقع راه رفتن زمین میخوری . تازه چند قدم که راه میری یهو شروع میکنی به دویدن و اون موقع است که می افتی . آخه فدای اون پاهای کوچولوت تو که هنوز نمی تونی بدویی .

خیلی خیلی دوست داریم تو همه دنیای من و بابایی هستی . هر روز هزاران بار خدا رو شکر میکنم که تو هستی و از خدا میخوام هیچ وقت تو رو از من نگیره .بی تو حتی یک لحظه از زندگیم معنا نداره . وقتی یک ساعت از تو دورم میخوام دیوونه بشم. همیشه پیشم بمون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)