کارای جدید
سلام عزیز دلم ،نفسم ،گل نازم
امروز سه ماه و ده روزته ،خدا رو شکر خوب و سلامتی و هر روز که میگذره داری شیرین تر میشی ( برای من که از اولش هم شیرین ترین شیرینی دنیا بودی )
الان که من دارم برات مینویسم تو توی بغلمی و داری شیر میخوری
خیلی دلم میخواست میتونستم هر روز بیام برات بنویسم ولی نمی دونم چرا نمی شه ؟
خیلی کارای جدید یاد گرفتی ،دو هفته پیش بود که فهمیدم صداهای مختلفو تشخیص میدی ، من . بابایی و دایی و خاله و مامان بزرگ دورت نشسته بودیم و باهات حرف میزدیم که دیدم با شنیدن صدای هر کی بهش نیگا میکنی ، همون روز کلی هم با صدای بلند به جغجغه ت خندیدی ، اخه تو یه جغجغه داری که خیلی دوسش داری ، هر موقع می بینیش ذوق میکنی و بهش میگی " اوگی " برا همین ما هم اسمشو گذاشتیم اوگی ، اون روز ما اینقدر از خندیدن بلند تو ذوق کرده بودیم که تا تو میخندیدی ما دلمون ضعف میرفت و از خنده ریسه میرفتیم .
مدتی هم هست که وقتی شیر میخوری کلی وسطش با من بازی میکنی ، هزار بار وسط شیر خوردنت سینه رو ول میکنی و نگاه من میکنی و میخندی منم بهت میخندم و دوباره با دهان باز میپری شیر میخوری ( منم میخوام واست غش کنم ) ولی چه شیر خوردنی ٢ ثانیه یه بار این کارو تکرار میکنی.
دو روز پیش یعنی ٩ اردیبهشت هم اولین عروسی زندگیتو رفتی، عروسی مهدی پسر خاله فاطی( خاله من ).توی عروسی خیلی گریه کردی اخه تو با ادمای جدید غریبی میکنی ، برای سن تو خیلی زوده ولی تو این کارو میکنی ، حتی اگه کسی رو چند روز نبینی وقتی دوباره میبینی باهاش غریبی میکنی ، فکر کنم از صدای بلند باند های سالن هم ترسیده بودی ، چون همیشه خونه ما ساکته و تو به شلوغی و سرو صدا عادت نداری .
البته یادته وقتی توی شکم مامانی هم بودی یه بار عروسی رفتیم ؟ ( عروسی ارزو )
خیلی دوست دارم عزیزم